چادر و حیا

بعضی وقت ها

میبینم پروفایلت

مزین است به

دختری مشکین ردا

بالای کوه

یا کنار رود

در هوهوی باد

و بوجود می آید نگاهم

نه از سر هوس…

و یا هوا

که از رنگ نجابت

و شکوه و جلال

بعد میروم سروقت پست هایت…

یک در میان

چطور ممکن است

این همه تفاوت

فاز به فاز

و نگاهم بی فروغ و بی وجد میشود…

پر علامت تعجب 

و چند سوال…

مثلا یک پست

از حسین است و لب عطشان…

و درست پست بعد

از طنازی و انتخاب لباس حنابندان…

آن هم در جمعی مختلط

و کامنت ها روان…

و یا یک پست…

از عشق بازی با خدا

پر از ادعا و دعا دعا

و درست پست بعد

عکس نوشته:اگر بگویم دوستت دارم

چه جوابی میدی/انتخاب کن یک تا ده

تو را به خدا

به من حق بده که بمانم

بین این تضاد

و بگویم وات د فاز و ماذا فازا

میمانم گیج و گمراه

وسط دو علامت سوال

که آیا

آن چادر در جایگاه اشتباه گرفته قرار؟

و یا تو که ندانستی قدر آن جایگاه

زمان زمان تعارف نیست

و باید روبرو شد اندکی با واقعیت ها

تو بودی که یادت رفت

آمیخته بودن چادر را به حیا

تو بودی که تاختی و باختی

چادر را بدون حیا

تو بودی که گرفتی دست کم

معنا و تفسیر پوشش و ردا

وگرنه که

چادر جایش درست است

درست بالای سرت

با همان ابهت و اقتدار بی مثال

پس

مثال دیگران نگویمت

تعویض کن عکس پروفایل را

یا که اول چادر بردار

بعد بتاز و بتاز

چرا که چادر تقصیری ندارد

و این تو هستی

که نیستی قدردان

خب 

من با تو

دارم چند کلمه حرف حساب

چادری ماندن نگهداری میخواهد

عزیزه خواهرجان

براحتی نبوده و نیست

ارزنده نگه داشتن این در گران

یک تکه پارچه ی بی معنا

که مفتخر بودن ندارد جنس ارزان

پس برگرد

برگرد 

برگرد به جایگاهت

تو را قسم به گوشه ی چادر مادرجان

تصور کن

عروسی که

برای بالا رفتن

دست داماد را گرفته

و میرود پله به پله

آرام آرام

تو ای عروس مشکی پوشم…

نگاه کن به دستان مادر

بگو یا فاطمه زهرا

و برگرد

برگرد

پله به پله

آرام آرام

به جایگاهت

به چادر

به علاوه  ی حیا

 

 

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.