روایت شهید مهدی زین الدین
شنبه 96/05/21
چندتا از بچه ها در کنار آب جمع شده بودند
یکیشان برای تفریح تیراندازی میکرد توی آب
زین الدین سر رسید
گفت این تیرها بیت الماله
حرومش نکنین
جواب داد:به شما چه و با دست هلش داد
زین الدین که رفت
صادقی آمد و پرسید چیشده؟
بعد گفت:میدونی کیو هل دادی اخوی؟
دویده بود دنبالش برای عذرخواهی
که جوابش را داده بود:مهم نیست و من فقط امر به معروف کردم و گوش کردن و نکردنش دیگه با خودته
عاشقانه ی چادری
شنبه 96/05/21
روز محشر
جز سر و دست و دلم
چادرم
بر عشق مولایم شهادت میدهد…
عاشقم
عاشق چادرم و مادرم و مولایم
چادر مادرم
شنبه 96/05/21
خداوندم
چادر یعنی:
آنچه که بخاطر سیاهی اش به زهرا توهین کردند…
وقتی که از کوچه های شهر مدینه تردد میکرد…
بخاطر حجاب کامل و رنگ سیاه چادرش به او میگفتند:هذه لیله…یعنی نعوذبالله این زن شب است
چادر یعنی ای مادره شهیدم راهت ادامه دارد
یا زهرا سلام الله علیها
حجاب فاطمی
شنبه 96/05/21
من یک دختر محجبه ام
با همان نشاط دخترانه
دنیای پر از رنگ صورتی
اما یاد گرفتم مادرم زهرا
جلوی نابینا هم
حجاب داشت…
حجاب داشت…
حجاب داشت…
حیا داشت…
صلوات