خون تو جاذبه ی زمین را بی اعتبار کرد

(در رسای قربانی شش ماهه سالار شهیدان)

    

                با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید 

                رباب ، با آب هم قافیه باشد

                روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند

                حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود،

                هدف های روشنی داشت.

ادامه »

شیرخوارگان حسینی به روایت تصویر

همايش شيرخوارگان حسيني

هيئت عاشقان اهل بيت(ع) شهرستان کازرون - محرم 1391


ادامه »

عباس جان !

                   چه آب را برساني، چه تشنه برگردي

                                                                تو فتح کرده اي اينجا تمام دلها را …

 

عباس به آب نگریست، در آب، حسین بود ...!

 

کسي در عباس فرياد مي زند بنوش تا

تــوان جنگيـدن بـاشد. بنــوش تـا تــوان

رسانـدن آب به خيمـه ها باشد. بنـوش

تا در خيمـه سهمي از آب برنـداري.

 مگر چيزي از فرات کم مي شود؟

 مگر حسين راضي نيست؟

 مگر …؟

  نه نه، موجي قوي تراز درون مي گويد: حسين تشنه است. کودکان سينه بر خاک مي گذارند تا التهاب عطش را کاهش دهند. اصغر را قطره آب کافي است. رقيه چندبار در بدرقه تو افتاد. سکينه رمق ايستادن نداشت. درچشم هاي زينب مي خواندي تشنگي تارشان کرده است.

 نه…هرگز. آنها تشنه ترند! اصلاً به آب نگاه کن چي مي بيني؟ اين کيست که در آب چشم درچشم تو دوخته است.

 

عباس به آب نگريست. درآب، حسين بود. موج ها در حرکت خويش، حسين مي نگاشتند. صداي موج، حسين بود. به خويش برگشت و درخويش جز حسين نديد و … حسين تشنه بود.

ادامه »

عشق بازی

روز عاشورا در آن میدان عشق  /  کرد رو را جانب سلطان عشق

بارالها این سرم این پیکرم  /  این علمدار رشید، این اکبرم

این سکینه، این رقیه، این رباب  /  این عروس دست وپا خون در خضاب

این من و این ساربان، این شمر دون  /  این تن عریان میان خاک و خون

این من و این ذکر یارب یاربم  /  این من و این ناله های زینبشم

*******

پس خطاب آمد زحق کی شاه عشق  /  ای حسین یکه تاز راه عشق

گر تو بر من عاشقی ای محترم  /  پرده برکش من به تو عاشقترم

غم مخور که من خریدار توام  /  مشتری بر جنس بازار توام

هر چه بودت داده ای در راه ما  /  مرحبا صد مرحبا خودهم بیا

خود بیا که می کشم من ناز تو  /  عرش و فرشم جمله پا انداز تو

لیک خود تنها نیا در بزم یار  /  خود بیا و اصغرت را هم بیار

خوش بود در بزم یاران بلبلی  /  خاصه در منقار اوبرگ گلی

خود تو بلبل ، گل؛ علی اصغرت  /  زودتر بشتاب سوی داورت