انتظار

چقدر پنجره را بی بهار بگذاری ؟

و یا نیایی و چشم انتظار بگذاری

مگر قرار نشد شیشه ای از آن می ناب

برای روز مبادا کنار بگذاری ؟

بیا که روز مبادای ما رسید از راه

که گفته است که ما را خمار بگذاری ؟

درین مسیر و بیابانِ بی سوار خوشا

به یادگار خطی از غبار بگذاری

گمان کنم تو هم ای گل بدت نمی آید

همیشه سر به سر روزگار بگذاری

نیایی و همه ی سر رسیدهامان را

مدام چشم به راه بهار بگذاری

جواب منتظران را بگو چه خواهی داد

همین بس است که چشم انتظار بگذاری ؟

به پای بوس تو خون دانه می کنیم و رواست

که نام دیگر ما را انار بگذاری

گمان کنم وسط کوچه ی دوازدهم

قرار بود که با ما قرار بگذاری

چراغ بر کف و روشن بیا، مگر داغی

به جان این شب دنباله دار بگذاری

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.