شهید گمنام
****شهید مرتضی آوینی****
رفته بودیم شناسایی
به کمین عراقیا برخوردیم
مجبور شدیم نماز صبح را در حال برگشتن بخوانیم
وقتی به مقر رسیدیم آفتاب طلوع کرده بود
همه از خستگی خوابشان برد بجز سید
او تا ظهر نماز خواند و گریه کرد
از او پرسیدم چیشده چرا اینقدر بی تابی؟
از گریه چشمانش سرخ شده بود
سرش را بالا آورد و گفت:
دیشب نماز شبم قضا شد
دلم برای خدا تنگ شده است
***هدیه به روح شهید سید مرتضی آوینی صلوات***
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط یاس نبوی در 1396/05/22 ساعت 09:33:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید