هر روز با یکی از #شهدای شهرستان کازرون

دیدار طلاب مدرسه الزهرا سلام الله شهرستان کازرون با خانواده شهید سجاد دهقان

در این دیدار همسر شهید در وصف همسر خود گفت: سجاد متولد 11 خردادماه 1362 در بود. سجاد کاردانی رشته برق دانشگاه امام حسین  و کاردانی رشته شیمی پالایش گاز را داشت.  

سجاد همیشه با وضو بود. خیلی از غیبت کردن بدش می‌آمد. یکی از بارز‌ترین ویژگی‌هایش حیا و سر به زیری بود. از حقوقی که داشت برای انجام کارهای خیر هزینه می‌کرد. در انجام مسئولیت بالاترین دقت عمل را داشت. با بچه‌ها مانند خودشان بود. زبان آنها را خوب متوجه می‌شد. وقتی از سر کار می‌آمد پسرمان حامد را با خودش بیرون می‌برد و می‌گفت: از صبح با شما بود حالا وظیفه من است که او را سرگرم کنم. یکی از دلایلی که سجاد خودش را به جمع شهدای حرم بی‌بی رساند، اخلاص و پاکی‌اش بود. بسیار با خلوص نیت کار می‌کرد. بارها به خودم می‌گفتم: خدایا شکرت که بنده‌ای به این خوبی آفریدی. همسرم بسیار شیفته اهل بیت بود. ارادت ویژه‌ای به حضرت زهرا(س) داشت در نهایت هم مثل او به شهادت رسید.

 

سجاد علاقه‌ای خاص به شهدا داشت. همیشه عکس‌ها و فیلم‌های شهدای دفاع مقدس را به خانه می‌آورد. از شهدا خیلی حرف می‌زد و می‌گفت: خوش به سعادتشان که عاقبت بخیر شدند و با بهترین نوع مرگ با خدای‌شان ملاقات کردند. خانواده سجاد در دوران دفاع مقدس در جبهه حضور داشتند. برادرشان از جانبازان غیور این دوران با شکوه هستند. من خودم به شخصه هیچ وقت تصور مرگ طبیعی را برای سجاد نمی کردم همیشه می دانستم شهید می شود. چون فراتر از خوب بود و پایانی نمی‌توانست غیر از شهادت داشته باشد که لایقش باشد. خیلی زیاد حرف شهادت را می زد بخصوص از سال 92 که برای اولین مرتبه سوریه رفت. می گفت: دعا کن من شهید شوم . من هم می گفتم: الان زود است بگذار در سن بالاتر. می گفت : شهادت لیاقت می خواهد ما کجا شهدا کجا. تولد 30 سالگی اش خیلی ناراحت بود که هنوز هست و شهید نشده است. تولد حضرت فاطمه(سلام‌الله علیها) بود. سجاد مثل همیشه با روی خندان از سر کار آمد. بعد از چند دقیقه گفت: خانم اشکال نداره، تو راضی هستی که من هدیه‌ای که پادگان برای روز زن داده است، بدهم به بنده خدایی که لازم دارد؟ گفتم: نه چه اشکالی دارد؟ من از خدام است. من تازه چادر گرفتم فعلاً لازم ندارم. من آن روز نپرسیدم چادر رو برای چه کسی می‌خواهی، تا اینکه بعد از شهادت همسرم، یکی از دوستانش به من گفت موضوع چه بوده. گفت: در دانشگاه یک دختر خانم بود حجاب خوبی نداشت. سجاد به دوستش می‌گوید برو با این خانم صحبت کن ببین چرا حجابش این طور است. سجاد  به دلیل حیای زیاد خودش با دختر خانم حرف نمی‌زند. دختر خانم هم گفته بود به دلیل مشکلات مالی نمی‌توانم چادر تهیه کنم. اتفاقاً همان روز چادر را به ما هدیه دادند. سجاد آن روز چادر را می‌برد برای این خانم و خدا را شکر از آن روز تا حالا استفاده می‌کنند.

17 بهمن بود که خبر شهادتش را به من دادند. سجاد روز قبلش یعنی 16 بهمن ماه 1394 حوالی ساعت 11 به شهادت رسیده بود. با اصابت شش گلوله به پیکرش. سجادم در روند اجرای عملیات آزاد‌سازی نبل و الزهرا در حلب شهید شد. بچه‌ها برای باز گرداندن پیکرش خیلی به زحمت افتاده بودند و اجازه نداده بودند تا پیکر سجادم را داعشی‌ها با خود ببرند.

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.