کربلا
خداوندا دلم تنگ حسین است
دلم خاک کف پای حسین است
خدایا کاش شهرم کربلا بود
سرم هم مبتلا بر نیزه ها بود
چنان مستم نما از جام مولا
که جان بیرون رود از عشق مولا
حسین بن علی شمع وجود است
که فارغ از همه بود و نبود است
خدایا تار و پودم کربلاییست
که آسایش در این ملک بلا نیست
منم پروانه مولا گشته شمعم
مکن تفریق.بر او گشته جمعم
طریق عشق بازی راز دارد
بنازم دلبرم را ناز دارد
کشم نازت به جانم حضرت عشق
فدای تار مویت حضرت عشق
خداوندا بهشتم کربلا کن
وجودم را به آقا مبتلا کن
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط یاس نبوی در 1396/05/21 ساعت 04:47:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید