موضوع: "دست نوشته ها"

چي شد طلبه شدم

بنام خدا
(خدا، همسرم، من وحوزه)
وقتی سوال شرعی برام پیش می آمد به سختی شخصی را پیدا می کردم که جوابگو باشد وگاهی وقتها باجوابهای متفاوت روبرو می شدم ودیگراینکه می خواستم قدمی درراه دین خداواسلام بردارم وبرای جامعه خودم مفیدباشم.
یک روز من وهمسرم حین تماشای تلویزیون شنیدیم که حضرت آیت الله خامنه ای فراخوانی داده برای حضور بانوان درحوزه های علمیه واین نشان ازدغدغه ایشان براین امربود. درهمین حال همسرم گفت :چراثبت نام نم یکنی بهترین موقعیت را داری؟ منم ازخدا خواسته قبول کردم، قبل ازپیشنهادهمسرم خودم خیلی دوست داشتم ولی هیچ وقت فکر نمی کردم شرایطی برام مهیا بشه ولی با یاری خدا و همراهی همسرم براحتی حضور پیدا کردم.البته یک سری جریاناتی حین ثبت نام پیش آمد که داشتم ناامیدمیشدم وماجرا از این قراربود: به یکی ازحوزه های شیرازمراجعه کرد.بعد ازمصاحبه به من گفتند بایدحتمامعرفی نامه بیاری
به یکی از مساجدمحل که برای نمازجماعت به آنجا می رفتم مراجعه کردم وازشخص مربوطه درخواست کردم ،
اماایشان نپذیرفت وگفت ماکه شمارونمی شناسیم چطورمعرفی نامه بدیم خیلی ناراحت شدم : شب وروز درفکرمعرفی نامه بودم ازطرفی هم اگه قبول نمی شدم ازهمسرم خجالت میکشیدم (آخه بهم میگفت توسیدی اولادپیغمبری حتماقبول میشی) بعدازگذشت یکی دوماه هرچه باحوزه برای نتایج قبولی تماس میگرفتم کسی جوابگونبوددیگه داشتم ناامیدمی شدم که اواخرشهریورحین مرتب کردن کمد،چشمم به کتابچه حوزه افتاد به این فکرافتادم که دوباره تماس بگیرم.
خانمی گوشی برداشت وگفتم نتایج قبولی آمده؟گفت اسمت؟ بهش که گفتم گفت قبولی تافرداهم بیشترمهلت نداری
ازخوشحالی میخواستم پردربیارم.☺️                                          بي بي ربابه نجفي

                                                                                       مدرسه علميه الزهرا(س) كازرون

چي شد طلبه شدم

تاقبل از ورود به حوزه چند بار تصمیم گرفتم که طلبه بشم ولی هر بار اتفاقی افتاد که میسر نشد تااینکه دفعه قبل که تصمیم گرفتم برای ثبت نام اقدام کنم شنیدم شرایط سنی داره، باز منصرف شدم چون سن من از 30 سال بیشتر بود. ناراحت بودم که سعادت ندارم سرباز امام زمان ( عج) باشم تا اینکه ماه محرم رسید،جمعه اول ماه محرم که به عنوان روز جهانی علی اصغر نام گذاری شده که تجمع بزرگ نوزادان ومادران درتمام شهرها برگزار میشود من هم از تلویزیون تماشا میکردم.آخر تجمع متنی خوانده شد وهمه مادران تکرار میکردند ،که ،یا صاحب الزمان ( عج)کودکم رانذر قیام نزدیک تو میکنم اورا برای ظهور نزدیکت برگزین وحفظ کن .یا مسیح حسین یاعلی اصغر.من هم بااشک تکرار میکردم باخودم گفتم من که مجردم و کسی راندارم که نذر قیام وآماده قیام کنم.مدتی گذشت، روزی به خودم گفتم اگر کسی راندارم که برای سربازی امام زمان آماده کنم خودم را که میتوانم پس چرا خودم اقدام نکنم.بعد از آن شنیدم که شرایط سنی برداشته شده ثبت نام کردم وبه حمدالله ورودی قبول شدم .ان شاء الله که بتوانم موفق شوم وسرباز سربلند امام زمان (عج) باشم.

                                                                                                                       نويسنده:طاهره شجاعی

                                                                                                                 مدرسه علميه الزهرا(س)كازرون

چي شد طلبه شدم

بنام خداوندی که مهربان تر از مادرست
بنده حقیر از کودکی به لطف خداوند علاقه زیادی به معارف اسلامی داشتم ودر خانواده ای رشد یافته ام که بسیار مذهبی هستن و مرا در این مسیر سوق می دادند پدری دارم که با نان حلال و زحمت کشیده مارا بزرگ کرده و مادری که زحماتی که برای ما کشیده است قابل وصف نیست به لطف خدا ودعای پدر و مادر عزیز تر از جانم در مسیر الهی قرار گرفتم اما متاسفانه وقتی که دیپلم گرفتم با حوزه آشنایی زیادی نداشتم به خاطر همین در رشته مدیریت وارد دانشگاه شدم بعد از اتمام کارشناسی نمی دانم چرا دیگر علاقه ای به خواندن ارشد نداشتم کلاس های مختلف می رفتم اما همیشه یک خلاءی در زندگیم احساس می کردم که درست نمی فهمیدم چه چیزی هست اما می دانستم که برای دفاع از دین خدا باید عزم جزم کنم و معلومات دینیم را بالا ببرم در زمانی که شبهات دینی افزایش یافته شبکه های مختلف برای نابود کردن اسلام برنامه ریزی میکنند چرا من نباید کاری کنم این دغدغه من برای ورود به حوزه بود یک شب هنگامی که باردار بودم در خواب دیدم در مسیری سرسبز می دویدم خیلی پر نشاط بودم تا به دری رسیدم که بالای ان نوشته بود حوزه علمیه بعد از آن خواب همیشه در این فکر بودم که مسلما خواب من بی علت نیست اما بخاطر اینکه بچه ام کوچک بود سه سال به تاخیر افتاد برای ورود به حوزه ثبت نام کردم و خوشبختانه قبول شدم خدایا شاکر هستم بخاطر نعمت بزرگی که به من عطا فرمود واز امام زمان تقاضا دارم که مرا دراین مسیر که هدفی جز ابلاغ دین و دفاع از دین خدا را ندارم، یاری نماید.

                                                                                   نويسنده: سیده زینب حسینی نژاد

                                                                                    مدرسه علميه الزهرا(س) كازرون

وقار و عفت

خواهرم

سر دفتر صفحات قلبت را 

به ایمان

و تسلیم

و حیا

زرین نما

تا گلبرگ وجودت

در کاسبرگ زیبای حجاب 

به وقار و عفت شکفته شود

آنگاه آن شود که خدا خواهد

 

چادر یعنی قیام

زمانه بر سر جنگ است…

و چادر سنگر است…

چادر حجاب نیست…

چادر یعنی قیام

چادر یعنی دین خدا رو اقامه کنی…

 

خودسازی برای ظهور

بیایید برای خدا زندگی کنیم

برای یوسف شدن باید قید زلیخاها را زد

زلیخاهای پول…عشق های خیابانی…و اینترنتی

عزیز خدا شدن بها دارد…بهشت رو به بها میدهند نه به بهانه…

سعی کنیم نمازمون رو اول وقت بخونیم هر جا که باشیم

غیبت نکنیم و حتی غیبت نشنویم میدونم سخته ولی قراره ما به سمت خدا قدمی برداریم…

هروقت متوجه شدیم گناه کردیم سریع توبه و استغفار کنیم

در روز چند خط قرآن بخونیم چون قرآن نور است و دل و روح ما رو روشن میکنه

در روز یک صدقه برای سلامتی آقامون امام عصر کنار بذاریم…

با خوندن زیارت عاشورا دلتنگی هامون رو برطرف کنیم و حالمون رو خوب

تصمیم جدی بگیرید برای ترک هر گناهی که دارید از امروز برای همیشه

هر روز با خودتون این تصمیم رو مرور کنید و مراقب باشید خطا رو تکرار نکنید

از هر چیزی که شرایط گناه رو آماده میکنه باید خودتونو دور کنید…

هر شب با خودتون حساب کنید که چقدر تونستید پای امام زمان تون بمونین و گناه نکنید…

اگر احیانا اشتباه رو دوباره تکرار کردید استغفار کنید و ناامید نشوید

قدم به قدم موفق میشین ان شا الله البته اگه واقعا بخواید و محکم پای خواستنتون بمونین…

ترک فقط یک گناه یک قدم برای ظهوره

از خدا بخوایم تا قبل از اومدن آقا همه جوره خودمونو بسازیم چون با بالا آمدن خورشید نمازمون قضاست…

چادر و حیا

بعضی وقت ها

میبینم پروفایلت

مزین است به

دختری مشکین ردا

بالای کوه

یا کنار رود

در هوهوی باد

و بوجود می آید نگاهم

نه از سر هوس…

و یا هوا

که از رنگ نجابت

و شکوه و جلال

بعد میروم سروقت پست هایت…

یک در میان

چطور ممکن است

این همه تفاوت

فاز به فاز

و نگاهم بی فروغ و بی وجد میشود…

پر علامت تعجب 

و چند سوال…

مثلا یک پست

از حسین است و لب عطشان…

و درست پست بعد

از طنازی و انتخاب لباس حنابندان…

آن هم در جمعی مختلط

و کامنت ها روان…

و یا یک پست…

از عشق بازی با خدا

پر از ادعا و دعا دعا

و درست پست بعد

عکس نوشته:اگر بگویم دوستت دارم

چه جوابی میدی/انتخاب کن یک تا ده

تو را به خدا

به من حق بده که بمانم

بین این تضاد

و بگویم وات د فاز و ماذا فازا

میمانم گیج و گمراه

وسط دو علامت سوال

که آیا

آن چادر در جایگاه اشتباه گرفته قرار؟

و یا تو که ندانستی قدر آن جایگاه

زمان زمان تعارف نیست

و باید روبرو شد اندکی با واقعیت ها

تو بودی که یادت رفت

آمیخته بودن چادر را به حیا

تو بودی که تاختی و باختی

چادر را بدون حیا

تو بودی که گرفتی دست کم

معنا و تفسیر پوشش و ردا

وگرنه که

چادر جایش درست است

درست بالای سرت

با همان ابهت و اقتدار بی مثال

پس

مثال دیگران نگویمت

تعویض کن عکس پروفایل را

یا که اول چادر بردار

بعد بتاز و بتاز

چرا که چادر تقصیری ندارد

و این تو هستی

که نیستی قدردان

خب 

من با تو

دارم چند کلمه حرف حساب

چادری ماندن نگهداری میخواهد

عزیزه خواهرجان

براحتی نبوده و نیست

ارزنده نگه داشتن این در گران

یک تکه پارچه ی بی معنا

که مفتخر بودن ندارد جنس ارزان

پس برگرد

برگرد 

برگرد به جایگاهت

تو را قسم به گوشه ی چادر مادرجان

تصور کن

عروسی که

برای بالا رفتن

دست داماد را گرفته

و میرود پله به پله

آرام آرام

تو ای عروس مشکی پوشم…

نگاه کن به دستان مادر

بگو یا فاطمه زهرا

و برگرد

برگرد

پله به پله

آرام آرام

به جایگاهت

به چادر

به علاوه  ی حیا

 

 

 

چادر مادرم حرمت دارد

چادر مادر من فاطمه حرمت دارد…

نه فقط شبه عبایی مشکیست

که سرت بندازی

و خیالت راحت

که شدی چادری و محجوبه

چادر مادر من فاطمه حرمت دارد

قاعده/رسم/شرایط دارد

شرط اول همه اش نیت توست

محض اجبار پدر یا مادر

یا که قانون ورودیه دانشگاه است

یا قرار است گزینش شوی از ارگانی

یا فقط محض ریا

شایدم زیبایی/با کمی آرایش

نمی ارزد به ریالی خواهر

چادر مادر من فاطمه شرطش عشق است

عشق به حجب و حیا

به نجابت به وفا

عشق به چادر زهرا

که برای تو و امنیت تو خاکی شد

تا تو امروز شوی راحت و آسوده

کسی سیلی خورد…

خون این سیل شهیدان

همه اش با هدف چادر تو ریخته شد

خواهرم

حرمت این پارچه مشکی تو

مثل آن پارچه مشکی کعبه والاست

یادگار زهراست

نکند چادر او سرکنی اما روشت

منشت

بشود عین زنان غربی

خنده های مستی

چشمک و ناز و ادا 

عشوه های ناجور

به خدا قلب خدا میگیرد

به خدا مادره من فاطمه شاکی بشود

به همان لحظه سیلی خوردن

لحظه پشت در او سوگند

خواهرم

چادر مادر من فاطمه حرمت دارد…

خواهرم

من پدرم ایل و تبارم

همه ی دار و ندارم

به فدایت

حرمتش را نشکن…

چند متر پارچه مشکی عشق من است

سلام نازنین خواهر

امروز میخواهم برایت از چند متر پارچه مشکی سخن بگویم…

اما از کجایش بگویم…

از عشقی که میان تار و پودش در تکاپوست…

از اصل و نسبش که میکشد به تبار بانو جان فاطمه زهرای مرضیه؟

از سایه سار خنکای دین بودنش بگویم آن هم در اوج گرمای مرداد ماه؟

از امنیت بی تردیدش برای حفظ دورهمی های خانواده من وتو ؟

از نجابت و آن رنگ آغشته به حیایش؟

تو بگو…

از رضای خدایم با چه زبان بگویم برایت؟؟

که زبان قاصر است…

و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

#شین

حجاب

من بانوی سرزمینی هستم

که با چادر مادرم کاخ سفید و کاخ های سفیدنمای سیاست جهان را به لرزه انداخته ام…

به قدم های استوار همچو کوه ایستاده ام…

در برابر فتنه گران سیاست جهان که یاوه گوهایی بیش نیستن…

آری من بانوی سرزمینی هستم که مردانی برای حفظ ارزش من خون داده اند…

برای حضرت زهرای پاکدامن 

برای بانوی اسطوره صبر و استقامت حضرت زینب سلام الله علیها

آری من بانوی سرزمینی هستم که سرمشق تمام زندگی ام/صاحب چادر من هستن…

ای فتنه گران بدانید

که نمیتوانید با سیاست ننگین و کثیف تان بخواهید فرزندان آینده مرا بی دین و بی عزت بپرورانید…{جناب دکتر نما}

من خواهم آموخت به فرزندانم عبرت تاریخ گذشتگانی چون شما فتنه گران را…

آری یادتان باشد که زهرای نبی چگونه در مقابل دشمنانش خطبه دفاع از ولایت و اسلام خواند…

یادتان باشد که زینب بود که کربلا را زنده نگه داشت…

و بدانید من از تبار زهرای اطهرم…

جنگ با من یعنی جنگ با خداست…

چون کوه ایستاده ام

من بانوی سرزمینی مسلمان و کیان های تاریخم…

پس بدانید که زینب گونه ایستاده ام…

بجنگ تا بجنگیم…

چادرم

چادرم تنها طلوع تاریک جهان است

چشم های خورشید را اگر دیده باشی

مردمک های تیره اش حسابی دل میبرد

من هرروز

نور چشم مادرم زهرا را به سر میکنم

زنگ تفکر

کارت بانکیم رو به فروشنده دادم و با خیال راحت منتظر شدم تا کارت بکشه ولی در کمال تعجب دستگاه پیام داد:

موجودی کافی نمیباشد

امکان نداشت.خودم میدونستم که حداقل سه برابر مبلغی که خرید کردم در کارتم پول دارم

با بی حوصلگی از فروشنده خواستم که دوباره کارت بکشه و این بار پیام اومد:

رمز نامعتبر است

این بار فروشنده با بی حوصلگی گفت:لطفا نقدا پرداخت کنید.پول نقد همراهتون هس؟

فکرکنم کارتتون رو پیش موبایلتون گذاشتین کلا سوخته

در راه برگشت به خانه مرتب این جمله ی فروشنده در سرم صدا میکرد:پول نقد همراهتون هس؟؟؟

خدایا

ما در کارت اعمال مان کارهای بسیاری داریم که به امید آنها هستیم مثلا عبادت هایی که کردیم.دستگیری ها و انفاق هایی که انجام دادیم و…

نکند در روز حساب و کتاب بگویند موجودی کافی نیست و ما متعجبانه بگوییم:مگر میشود؟؟؟این همه اعمالی که فکر میکردیم نیک هستند و انجام دادیم چه شد؟؟؟

و جواب بدهند:

اعمالتان را در کنار چیزهایی قرار دادید که کلا سوخت و از بین رفت…

کنار بخل

کنار حسد

کنار ریا

کنار بی اعتمادی به خدا 

کنار دنیا دوستی

نکند از ما بپرسند:نقد با خودت چه آورده ای؟؟؟و ما کیسه هایمان تهی باشد و دستانمان خالی

خدایا

از تمام چیزهایی که باعث از بین رفتن اعمال نیک مان میشود به تو پناه میبریم

حیا

حیا را بگذار در انتهای کپشن پیج اینستات

پایین تر از عکس با چادرت

که اتچ شده با عشوه ای پنهان

خدا را چه دیدی؟

شاید آنقدر به سیاهی چادر خندیدند

که برای خودت که نه

برای آن چادر دلت بدجور کباب شد

عاشقانه ی چادری

روز محشر

جز سر و دست و دلم

چادرم

بر عشق مولایم شهادت میدهد…

عاشقم

عاشق چادرم و مادرم و مولایم

چادر مادرم

خداوندم

چادر یعنی:

آنچه که بخاطر سیاهی اش به زهرا توهین کردند…

وقتی که از کوچه های شهر مدینه تردد میکرد…

بخاطر حجاب کامل و رنگ سیاه چادرش به او  میگفتند:هذه لیله…یعنی نعوذبالله این زن شب است

چادر یعنی ای مادره شهیدم راهت ادامه دارد

یا زهرا سلام الله علیها

حجاب فاطمی

من یک دختر محجبه ام

با همان نشاط دخترانه

دنیای پر از رنگ صورتی

اما یاد گرفتم مادرم زهرا

جلوی نابینا هم 

حجاب داشت…

حجاب داشت…

حجاب داشت…

حیا داشت…

صلوات

ارزشها

بریده شود حنجره هایی که علیه ارزشهای ما تاخت و تاز کرد 

رزمندگان را چکمه پوشان هیتلر قلمداد نمود

شهادت و عاشورا را به مسخره گرفت

و همه مردان باغیرت این کشور را با طالبان مقایسه کرد

آمریکا را مودب خواند

تعامل با دشمن جانی بشریت را افتخار خود دانست

این الزامات تفکر لیبرالی است که یک مشت فرومایه دنیا زده و زرپرست را برمردان جهادگر و با لیاقت مسلط کند 

و در زمانی که یک عده برای ناموس و امنیت کشور سر میدهند 

این ها با دشمن جانی کشور همنوایی کنند 

اینها تفاله های فرهنگ کثیف غربی اند که متاسفانه از میان بوستان ما سر برآورده اند

برایشان متاسفم…

دلنوشته برای فرزند شهید حججی

میدانم انقدر کوچکی که هنوز نفهمیده ای در غربت چه بر سر بابا آوردند…

اما بالاخره تمام میشود این روزگار شیرین بی خبری کودکانه ات 

فقط

کاش پیش از آنکه داستان یتیم شدنت را بگویند/داستان کربلا را برایت بگویند

از یتیمی سه ساله بگویند و دست های بسته اش

و تازیانه و خار مغیلان…

کاش پیش از آنکه از سر بریده ی بابا برایت بگویند/از آن سر بریده بگویند که در خرابه میهمان سه ساله اش شد…

کاش از اول تا آخر برایت بگویند:

لا یوم کیوم ابا عبدالله"علیه السلام”

غریب گیر آوردنت محسن جان برادرم

محسن جان سلام:

نمیدانم چرا این آخرین عکست برایم روضه مصور شده است هرکار میکنم این تصویر از ذهنم بیرون نمیرود…

آن دود و آن چادر سفید در پس زمینه ی عکس دلم را به عصر عاشورا و روضه غارت خیمه ها میبرد

چقدر خنجر این تکفیری بر روی بازوی راست و آن دستار سرخ و آن چهره کریه اش مرا به یاد شمر می اندازد…

اگر جویای احوالات هم ولایتی هایت باشی عرض کنم وقتی اسیر شدی هیچ کس برایت هشتگ free-Mohsenرا ترند نکرد اما تو به دل نگیر راستش را بخواهی اصلا کسی خبر نداشت که تو صدها کیلومتر آن طرف تر داری برایشان میجنگی…

همان روز که اسیر شدی در تهران مراسم تحلیف بود…

فدریکا-موگیرینی هم آمده بود همان که هر وقت تکفیریها در جبهه نبرد در بن بست می افتادند تقاضای مذاکره میکرد و برایشان زمان میخرید و نجاتشان میداد.

نمیدانم شاید همان داعشی که پشتت ایستاده بود و سر از تنت جدا کرد یکی از انها باشد

آقا محسن باورت نمیشود همان روز که اسیر شدی برخی نمایندگان مجلس دور کعبه موگیرینی می چرخیدند.

راستی گفتم اسارت/یکیشان سالها پیش در اسارت خطاب به یک خبرنگار زن هندی گفته بود:

ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است

ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است

باید میدیدی چطور گل از گلش شکفته بود و سعی داشت یک موگیرینی کوچک را در دستگاه تلفن همراهش به اسارت دربیاورد تا بعدش بادی به غبغب بیاندازد و به همه بگوید بخدا این عکس را خودم با همین گوشی گرفته ام و الا هرچه فکر میکنم دلیل دیگری نمیبینم چون اینترنت پر از عکسهای خواهر-فدریکا است.بنده خدا هر چه دست تکان میداد موگیرینی نگاهش نمیکرد.

آن یکی شان بر روی میز به پشت دراز کشیده بود تا خودش هم در عکس سلفی باشد و آن دیگری که لباس پیامبر به تن داشت یک دست به گوشی و با دستی دیگر تسبیح میچرخاند….

گفتم سلفی/شنیده ام داعشی ها پس از دو روز اسارت سر از تنت جدا کردند و با سر بریده ات سلفی گرفتند…

راستش را بخواهی حالا که گفتم سر بریده/بگذار اعتراف کنم هیچ چیزی در آخرین عکست به اندازه رگ های ورم کرده گلویت دلم را آتش نزد…

آخر خوش انصاف چرا همه چیزه تو شبیه روضه است

محسن به کودک سه ساله ات چه بگوییم؟

بگوییم پدرت رفت با تکفیری ها بجنگد تا اینجا عده ای در امنیت با حامیان قاتل پدرت سلفی بگیرند؟

“به یاد شهید محسن حججی”

شادی روحش صلوات

روز گزینش تو

از روزی که تو را یک خانم چادری صدا زدند…

لیست وظایف روزانه ات کمی تغییر کرد بانو

نگاه ها به سمتت حساب شده تر شد

و البته توقعات هم کمی بالا رفت

از روزی که تو یک بانوی چادری شدی

خیلی چیزها برایت گزینش شد

گزینش گوش هایی که حق دارند صدای خنده های تو را بشنوند…

گزینش چشمانی که حق دارند زیبایی های تو را ببینند

و گزینش افرادی که حق دارند با تو گرم بگیرند و صمیمی شوند…

از آن روزی که تو را یک بانوی چادری نامیده اند

خیابان شهر هر روز به خود میبالند که فرش زیر قدم تو هستند

آسمان هم مینازد به خود که سایه بالای سرت شده است

از آن روزی که روی زمین بانوی چادری نامیدند تو را

در آسمانها ملائک فرشته صدا میزنند تو را…

 

طلبه

اسممون ملاست

آخوند

طلبه

شیخ

یعنی کسی که چند سالی حوزه میره و بعد یه لباس عربی بر تن میکنه

مردم میگن مفت خورن

اما نمیدونن کل شهریه شون حدود صد و 50هزار تومنه

اگه متاهل شن میشه 300هزارتومن

چون هرروز تا بعد از ظهر باید سرکلاس باشن فرصتی هم برای کار ندارن 

میگن سربازی نمیرن

اما نمیدونن وقتی درس شون تموم شه باید خدمت شون رو توی رشته ی خودشون انجام بدن

یعنی تبلیغ به مدت معین توی محل خدمت

میگن دزدن

اما کسی نمیگه از بین اختلاسگرای اخیر یا حقوق های نجومی کدوم شون آخوند بودن؟؟؟

میگن راحت طلبن

اما هیچ کس توی مملکت به قدر اینا حرف نمیشنوه

میگن تنبلن

چون ندیدن چطوری ده سال تمام وقت میذارن تا تازه وارد درس خارج بشن.چون نمیتونن حتی یه خط از دروس اینا رو درک کنن

میگن بی سوادن

چون هنوز اسم علامه حسن زاده آملی رو نشنیدن که هم مجتهده

هم توی ریاضی نفر اول دنیاس

هم مهندسه هم خطاطه

هم منجم اول ایرانه

هم جز بزرگترین عرفای دنیاس

هم توی فلسفه رودست نداره

هم شاعره هم جز بزرگترین اطباست

میگن چندتا زن میگیرن

چون نمیدونن خیلیا بهشون زن نمیدن بخاطر وضعیت مالی شون

میگن بدن

چون کسی نبوده خوبیاشونو جار بزنه

میگن ترسو هستن

یادشون نمیاد توی 8سال دفاع مقدس بیشتر حوزه های علمیه کشور تعطیل بود چون طلبه ای نبود همه رفته بودن جبهه

یادشون نمیاد به نسبت جمعیت یک مجموعه حوزه های علمیه بیشترین شهید رو تقدیم این نظام کرد…

شاید از طلبه ها خوشت نیاد…

اما این دلیل نمیشه در حق شون ظلم کنی و چیزی رو بگی که نیست…

یا بخوای در قبال توهین بهشون ساکت بشینی

هر چی باشن از خیلیا خیلی بهترن

انتقاد وارده…

بد هم دارن توشون…اما غالب شون خوبن

شمایی که به آخوندا ایراد میگیری…

آخرین بار نماز صبحت رو کی خوندی؟؟

***یادمون نره یه روزی یه جایی باید بخاطر قضاوت هامون جوابگو باشیم…***

مدافع امانت حریم

به خودت افتخار کن…

تو خاصی…

تو فرزند زهرایی…

تو شیعه علی هستی…

تو منتظر فرجی…

تو گریه کن حسینی نه امل…

بگذار تمام دنیا بد و بیراهه بگویند…

به خودت…

به چادرت…

به عزاداریت…به سیاه بودنش….می ارزد به یک لبخند رضایت مهدی فاطمه سلام الله علیها

با افتخار قدم بزن خواهر…

شمایی که به شما برچسب شعارزدگی میزنند 

غیرتی دارید به نام حیا…

حیا گمشده ی خیلی هاست…

زینبی ها دم از محدودیت نمیزنند…

زینبی ها اگر حجاب دارند{یا چادری اند}یا درست حجاب دارند…

شما اما یک مدافع اید

مدافع امانت حریم امن حضرت زهرا…حضرت زینب

چادرانه

در گندم زار عشق که قدم میزنم چادرم با من حرف میزند

درددل میکند

عاشقانه میگوید

در چادرها رازها نهفته است

به سان آیه ای می ماند که تفسیر میخواهد

این ایه چادر را خردمندانه باید درک کرد

ای زیباترین آیت خدا چادرم

عاشقانه دوستت دارم

***مدافع حریم***

دختر امروزی

من دختر امروزی ام…

نه با عقاید کهنه ای که تو از من در ذهنت داری

من به مد روز هستم

نه عقب افتاده ای که تو تصور میکنی اما…

چند تفاوت در عقاید و ارزش های من و تو است

من خودم را برای اهالی کوچه و خیابان به نمایش نمیگذارم

من دختر مادرم زهرا سلام الله علیها هستم

مادرم به من عفت را آموخت

نه خودنمایی به هرکس و ناکس خیابانی را

مادر من چادر خاکی اش سایه ای است بر سر من

راستی…تو از مادرت چه یاد گرفته ای؟؟

تو کجای قصه ی ما هستی؟؟

خودت را گم کرده ای

خوده واقعی ات را میان این ظاهر و آن ظاهرها جستجو کن

تو خوده واقعی ات خیلی ارزشمندتر از خوده ساختگی ات است…

چادری

ای دختر چادری…

میدانی تو چه کار بزرگی کرده ای؟

تو با چادرت جلوی چندین گناه را گرفتی

خودنمایی را کنار گذاشتی

نگاه های کثیف دگر دنبالت نیستند

تو تصویر واقعی یک دختر را نشان میدهی…

راه رفتن تو در خیابانها یادآوری سفارشات ائمه است

مردم آگاه هستند به طرز حجابتان

اما نمیخواهند درست شوند

چرا میخواهند به عنوان یک نمایشگاه باشند…همه نگاهشان کنند و به به و چه چه بگویند

سفارشات دین چه میشود؟؟…

میگویی خدا در دل من است

خدا هم به دلت مینگرد هم به ظاهرت

بدان دختر که با چه حجابی و با چه اهدافی در مکان های عمومی حاضر میشوی…

میدانم میخواهی بگویی خب مردان نگاه نکنند…

مردان جلو چشمانشان را بگیرند…

این را نمیدانی که تو خودت میتوانی از این نگاه ها در امان باشی…

نمیدانی که تو خودت به آنها اجازه بازدید میدهی…

دخترک بدان چه میکنی…

گاهی کمی تفکر لازم است کورکورانه مدها را قبول نکن…

فکر کن این مانتوهای جلو باز را برای چه بر تن میکنی

که بیشتر نگاهت کنند؟؟

بگویند چه اندام زیبایی دارد؟؟

چه خوش سلیقه است؟؟

نمیدانم در ذهنت چه چیزی میگذرد که این گونه حجاب داری…

طرز لباس بر تن کردن تو زیباست اما در جایی که محارمت باشند نه در جایی که عموم مردم نگاهشان به تو است…

با تو سخن میگویم بانو…

بدان چه میکنی….

پاسخ استاد مطهری به یک انتقاد مشهور از روزه

روزه از نیروی کار میکاهد!!

*مگر بشر فقط باید کار کند؟مگر بشر یک ماشین است که حداکثر استحصال را باید از این ماشین کرد؟مگر حیوان بارکش است؟مگر بشر دل ندارد؟

مگر بشر روح ندارد؟مگر بشر احتیاج به تقوا ندارد؟آیا بشر فقط احتیاج به یک چیز دارد و آن کار است؟دیگر احتیاج به آدمیت ندارد؟احتیاج به اینکه طبیعت سرکش را رام کند ندارد؟احتیاج به اینکه شهوات خودش را بشکند ندارد؟احتیاج به اینکه اراده عقلانی و انسانی خویش را تقویت کند ندارد؟همه چیز را باید از دریچه کار ببینیم و کار فقط؟

استاد مطهری؛اسلام و نیازهای زمان؛ج1؛ص53

راضی به رضای الله

حجة السلام والمسلمین قدس از شاگردان آقا می گوید:« یک روز از روزهای درسی کمی زودتر به خانه آیت الله العظمی بهجت رفتم ـ زیرا ایشان گاهی از اوقات وقتی شاگردان به درس حاضر می شدند هرچند یک نفر هم بود به اتاق درس می آمد و تا هنگام آمدن دیگران احیاناً جریان و یا حدیث و یا نکته اخلاقی را گوشزد می کردند ـ بنده نیز به طمع مطالب یاد شده قدری زودتر رفتم. خوشبختانه آقا که صدای « یا الله » حقیر را شنید زودتر تشریف آورد، بعد از احوالپرسی فرمود:

در نجف یکی از آقازاده های ایرانی که از اهل همدان و بسیار جوان زیبا و شیک پوش بود و از هر جهت به جمال و خوش اندامی شهرت داشت، به بیماری سختی گرفتار و از دو پا فلج شد به گونه ای که با عصا بیرون می آمد.

من سعی داشتم که با او روبرو نشوم، زیرا فکر می کردم با وصف حالی که او داشت، از دیدن من خجالت می کشد، لذا نمی خواستم غمی بر غمش بیفزایم. یک روز از کوچه بیرون آمدم و دیدم او سر کوچه ایستاده است و ناخواسته با او روبرو شدم و با عجله و بدون تأمل گفتم: حال شما چطور است؟ تا این حرف از دهانم بیرون آمد ناراحت شدم و با خود گفتم که چه حرفی ناسنجیده ای مگر حال او را نمی بینی! چه نیازی بود از او بپرسی؟ به هر حال خیلی از خودم بدم آمد.

ولی بر خلاف انتظار من، وقتی وی دهان باز کرد مثل اینکه آب یخ روی آتش ناراحتی درونم ریخت، چنان اظهار حمد و ستایش کرد و چنان با نشاط و روحیه ابراز سرور کرد که گویا از هر جهت غرق در نعمت است من با شنیدن صحبت های او آرام گرفتم و ناراحتی ام بر طرف گردید. »

هوای چشمهایم !

هوا آفتابی باشد یا ابری…

فرقی نمیکند…

بی تو…

چشمهای من…

همیشه بارانی است…

 

 

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام آقای ترامپ

سلام آقای ترامپ !!!

از دیار سلمان فارسی برایت مینویسم.تو که به نژادپرستی شهره ای.حتی اگر نژادپرستی امری پسندیده باشد ، آمریکا مگر چیست که بخواهی به نژادت افتخار کنی.به کدامین فضیلت و شخصیت بین المللی کشورت می بالی؟؟؟‍!!! به کشتار زنان و کودکان فلسطینی و یمنی و سوری یا به حمایت از غده ی سرطانی خاورمیانه ؟؟؟ خوشا به حالت که خوش خیالی هم عالمی دارد…!!!

شاید هم به دموکراسی کشورت می بالی.اما مگر ممکن است کشوری زندان گوانتانامو داشته باشد ، یکی از بزرگترین حامیان صدام در جنگ هشت ساله باشد ، سیاه پوستان را بکشد و حقوق مسلمانان را زیر پا بگذارد و داعی دموکراسی باشد !!! به درستی که تو و کشورت میتوانید هشتمین اعجوبه ی عجایب هفتگانه باشید .

 

دونالد ترامپ ! به قول ما امروزیها جوگیر نشو چرا که حالا حالا ها برای متعجب کردن مردم دنیا وقت داری.هرچند جوگیر بودن یکی از اصول نانوشته ی رهبران آمریکاست.به جز تعداد اندکی از مردم ما ، بقیه شان قبل از اینکه تو بخواهی از ورود به کشورت تحریمشان کنی چندان هم تمایل به آمدن به سرزمین علاقه مندان به گزینه های روی میز نداشته اند.راستی چه خبر از گزینه های روی میز؟راستش را بگو این گزینه ها وقتی خاک خورده میشوند چگونه غبارشان را میزدایی؟کمی میزت را خلوت کن مگر کشورت نمیتواند کاغذ را بازیافت کند؟!

دونالد ! چه کسی به تو گفته که اگر برجام لغو شود مردم ما از گرسنگی میمیرند یا ضعیف میشوند؟؟چه کسی به تو گفته که تاریخ رفتار های آمریکا تکرار نشدنی است؟ما که از همان اول هم خوشبین نبودیم.دلت را خوش نکن به این کارها تو فقط مواظب فرزند حرام زاده ات باش…

حال که فکرش را میکنم میبینم که تو حرفی برای گفتن باقی نگذاشته ای.فقط اگر به تو اجازه میدهند کمی به رفتارهایت فکر کن.گرد پیری بر سرت نشسته و هنوز اندر خم یک کوچه ای !

منبع : یاس نبوی

خوشبختی !!!

دعا میکنم که همه خوشبخت شویم.

هرکسی خوشبختی را در  تحقق خواسته ای خاص میبیند.

اما چه میشود مهدی زهرا (عج الله تعالی فرجه شریف ) بیاید.چه خوشبخت میشویم.چه زندگی زیبایی داریم.

آقای من ! چه بگویم از انتظار و انتظار و انتظار

چه بگویم از اشک هایی که گاه میریزند و گاه میشوند بغض در گلوهایمان.بیا تا خوشبخت شویم.خوشبختی نهفته در تحقق این جمله است:

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 

منبع: یاس نبوی

باغ بهاری

اینروزها باغمان بهاریست.

بهار که می آید رنگ و بویش دنیایمان را زیبا میکند.

آری !! بهار است

 

بهاری که هر لحظه اش با پرپر شدن گلهای عشق و ایثار به وجود آمده و ماندنش با حس قدرشناسی گل های نو شکفته ی باغ زندگی.

باغ بهاری شده ی ما ، هر لحظه مورد هجوم آفتهای

بیرونی قرار میگیرد اما ؛

اما ؛ گل های این باغ بیدارند

                                                                      حتی در سرما !!!

 

منبع : یاس نبوی

 

مقدمت گرامی باد

بیا بیا که شمیم بهار می‏آید

***
دل رمیده ما را قرار می‏آید

***
سر از افق بدرآورد صبح آزادی

***
سرود فتح و ظفر زین دیار می‏آید

***
بیا که شد سپری دوره تباهی‏ها

***
زمان سروری و اقتدار می‏آید

***
گریخت ظالم و برچیده شد بساط ستم

***
نهال حق و عدالت به بار می‏آید

***
بیا که گر رود اهریمن از وطن بیرون

***
فرشته از طرف کردگار می‏آید

***
خوش آمدی به وطن مقدمت گرامی‏باد

***
صدای هلهله از هر گذار می‏آید