موضوع: "سایر"
دنیا؛مزرعه آخرت
سه شنبه 96/03/09
مقام ربوبیت الهی اقتضا میکند که همه موجودات را پرورش دهد و تکمیل کند؛این بشر است که باید از نظر شخص خودش و سعادت خودش به خود بپردازد؛این بشر است که باید بداند هر عملی که میکند بذری است که در باغ وجود میکارد و ثمره شیرین یا تلخش به او میرسد؛کسی نمیتواند از ثمره کشت دیگری استفاده کند و همچنین کسی نمیتواند که بد بکارد و خوب بدرود.
رسول اکرم ص به یگانه دختر عزیزش که فوق العاده او را دوست میداشت و او را پاره جگر خود مینامید فرمود:
دختر عزیزم!خودت برای خودت عمل کن!خودت در بوستان زندگی و سعادت خودت بذرهای نیک بیفشان که من نمیتوانم تو را بی نیاز کنم و تو نمیتوانی ثمره عمل مرا بچینی.
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش در آ و به ره عیب مپوی
شکر آن را که دگرباره رسیدی به بهار
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی
منبع:حکمت ها و اندرزها شهید مطهری(ره)
سلام به حضرت زهرا سلام الله علیها
دوشنبه 96/03/08
هر گاه به هر امامی سلام دهید
خود آن امام جواب
سلام تان را میدهد
ولی اگر کسی بگوید:
السلام علیک یا فاطمه الزهرا
همه ی امامان جواب میدهند…
میگویند:چه شده است که این فرد نام مادرمان را برده است؟
السلام علیک یا فاطمه الزهرا س
تا ابد این نکته را انشا کنید
پای این طومار را امضا کنید
هرکجا ماندید در کل امور
رو به سوی حضرت زهرا کنید
یا زهرا سلام الله علیها❤
مراحل روزه
دوشنبه 96/03/08
علمای اخلاق و همچنین قاطبه اهل عرفان؛روزه را دارای 3مرحله دانسته اند:
1_روزه عام(صوم العموم)
2_روزه خاص(صوم الخصوص)
3_روزه اخص(صوم خصوص الخصوص)
روزه عام:
که عموم مسلمانان آن را فهمیده و بدان پایبندند_عبارتست از اینکه روزه دار خود را از ارتکاب مفطرات نه گانه ی خوردن و آشامیدن؛جماع؛استمنا؛دروغ بستن به خدا و پیامبر و جانشینان پیامبر علیهم السلام؛رساندن غبار غلیظ به حلق؛فرو بردن تمام سر در آب،باقی ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح؛اماله کردن؛قی کردن که شرح آنها در رساله های عملیه آمده است_نگاه دارد
روزه خاص که افراد خاصی توفیق انجام آن را دارند عبارتست از اینکه شخص روزه دار علاوه بر امساک از مفطرات نه گانه،چشم؛گوش؛زبان؛دست؛پا و دیگر اعضای خود را از گناه حفظ کند.چشم را از نگاه شهوت آلود؛گوش را از استماع غیبت و غنا و…؛و زبان را از دروغ؛غیبت؛فحش؛تهمت؛جدال؛استهزا و… و همچنین بقیه اعضا را از گناهان مربوط به آنها بازدارد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به همین نوع از روزه اشاره دارد؛آنجا که میفرماید:خمس یفطرن الصائم الکذب و النظر بشهوه.پنج چیز است که روزه ی روزه دار را باطل میکند.دروغ؛غیبت؛سخن چینی؛قسم دروغ و نگاه شهوت آلود.
یا آنجا که میفرماید:من اغتاب مسلما بطل صومه و نقض و ضوءه فان مات و هو کذلک مات و هو مستحل لما حرم الله.هرکس برادر مسلمان خود را غیبت کند؛روزه و همچنین وضوی او باطل میشود و اگر بر آن حالت بمیرد؛در حالی مرده که حرام خدا را حلال شمرده است.
و یا آنجا که میفرماید:من تامل خلف امراه حتی یتبین له حجم عظامها من وراء ثیابها و هو صائم فقد افطر.هرروزه داری که پشت سر زنی کنجکاو گردد تا از ورای لباس؛حجم استخوان های آن زن برایش معلوم شود روزه اش را افطار کرده است.
امام صادق علیه السلام نیز به همین نوع از روزه اشاره دارد آنجا که میفرماید:اذا صمت فلیصم سمعک و بصرک من الحرام و القبیح و دع المراء و اذی الخادم ولیکن علیک و قار الصائم و لا تجعل یوم صومک کیوم فطرک.هرگاه روزه گرفتی باید گوش و چشمت از عمل حرام و کار ناشایست روزه باشد؛و مجادله و اذیت خدمتکار را ترک کنی و به وقار روزه دار مزین باشی و در نهایت هیچگاه روز روزه داری ات را مانند روزی که روزه نداری قرار مده.
و اما روزه ی اخص این است که روزه دار علاوه بر امساک از مفطرات نه گانه و خودداری از ارتکاب گناه؛قلب خویش را از جمیع همم و افکار دنیوی و آنچه غیر حق است فارغ سازد و آن را دربست در اختیار خدا جل جلاله قرار دهد.و به فرموده امام صادق صادق علیه السلام:القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله.قلب حرم خداست پس غیر خدا را در حرم خدا جای مده.
والقلب السلیم الذی یلقی ربه و لیس فیه احد سواه.
قلب سلیم قلبی است که با خدا ملاقات کند درحالیکه احدی جز او در آن نباشد.
منابع:
1_سید عبدالله شبر؛اخلاق ص 69
2_ملا محسن فیض کاشانی؛محجه البیضاء ج 2 ص 133
3_شیخ صدوق؛معانی الاخبار ص 410
4_مجلسی بحار الانوار ج 70 ص 25ط تهران
5_یعقوب کلینی؛اصول کافی؛ج2 ص 14
دنیا محل گذر است
پنجشنبه 96/03/04
زندگی دنیا چیزی جز هوسبازی و سرگرمی به بازی نیست:
سوره ی 6 آیه 33:و ما الحیوه الدنیا الا لعب و لهو و للدار الآخره خیر للذین یتقون افلا تعقلون
ای مردم چرا اندیشه نمیکنید.چرا فکر خود را در کار نمی اندازید.زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی بیهوده نیست و سرای آخرت برای آن ها که پرهیزکارند بهتر است.
زندگی دنیا در برابر زندگی آخرت بسیار ناچیز و بی مقدار است هرچند که آدمی از اول در آسایش و تنعم بوده باشد.
آنان که به دنیا دلبسته و جز آن چیزی را نمی طلبند از زندگی آخرت غافل و بیخبرند.از آن زندگی جاوید و فنا ناپذیر که هیچ لذتی در آن فانی نیست و هیچ نعمتی در آن توام با رنج و درد و با محنت آمیخته نیست آگاهی ندارند.
از چه تو در این جهان بخود مینازی
جز زندگی تو نیست لهو و بازی
خواهی که اگر رسی به عیش جاوید
به آنکه بکار خود نکو پردازی
روزه ی پرهیز
پنجشنبه 96/03/04
روزه ی پرهیز بگیریم!!!!
کاش کسی برایمان از مبطلات روزه گفته بود
رساندن غبار غم به قلب دیگران
چشاندن شوری اشک به لبهای دیگران
قی کردن اشتباه خود به روی دیگران
فرو بردن وجدان تن پرور در آب بی تفاوتی
و باقی ماندن بر جنابت سنگین تا اذان صبح
چه فرقی میکند رمضان باشد یا تیر
هر روز که دستی را گرفتی
دلی را به دست آوردی
اشکی را پاک کردی
انسانی…
روزه ی پرهیز بگیریم
پرهیز از قضاوت
از دروغ
از ریا
از تهمت
دو رویی
نیرنگ
و ….
وگرنه تا بوده انسانهایی بوده اند که با اینکه روزه بوده اند ولی فقط گرسنگی کشیده اند
روزه ی پرهیز بگیریم…
پیشاپیش حلول ماه رمضان مبارک❤
ماه رمضان
پنجشنبه 96/03/04
واژه رمضان از لحاظ لغوی و اصطلاحی به چه معناست؟روزه از چه زمانی بر مسلمانان واجب شد؟آیا روزه در امت های پیشین بوده است؟
واژه رمضان از ماده"رمض"است و “رمض” به معنای شدت تابش خورشید بر ریگ و مانند آن است.
1_"ارض رمضا” به زمین تاخته از گرمی آفتاب گفته میشود.امیرمومنان علی علیه السلام فرمود:"افرایتم جزع احرکم من الشوکه تعبه و الرمضاء تحرقه…"آیا شما ضعف و بی تابی خود را هنگامی که خار به پای تان میرود یا موقعی که پای تان بر اثر راه رفتن به زمین تفتیده"رمضاء” میسوزد؛دیده اید؟پس چگونه خواهید بود آن زمان که میان دو طبقه از آتش قرار گیرید
2_گفته شده رمضان از نام های خداوند است
3_رمضان در اصطلاح نام نهمین ماه از ماه های قمری است
قرآن کریم میفرماید:شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن.
4_در علت نامگذاری این ماه به رمضان گفته اند:چون موقع نامگذاری این ماه مصادف بوده با شدت گرما؛این ماه به رمضان موسوم شد.
5_رسول خدا فرمود:رمضان ماه گناه سوزی است و خداوند در این ماه گناهان بندگانش را میسوزاند و میبخشد؛بدین جهت این ماه؛رمضان نامیده شده است.
6_رمضان یگانه ماهی است که نامش در قرآن آمده است.نظر به اینکه بخاطر مصالحی؛قوانین و احکام اسلام به تدریج نازل شده است؛حکم وجوب روزه ماه رمضان در روز دوم ماه شعبان سال دوم هجرت بر مسلمانان نازل شد.
7_دلیل وجوب روزه قرآن کریم است:
یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام
ای افرادی که ایمان آورده اید؛روزه بر شما نوشته شده پس آن کس که در ماه رمضان در حضر"وطن"باشد؛باید روزه بگیرد
8_روزه در امت های پیشین نیز بوده است.قرآن کریم بر این مطلب تصریح کرده و فرمود:
کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم
روزه بر شما نوشته شد همانگونه که بر کسانی که پیش از شما بودند نوشته شد.
9_از تورات و انجیل فعلی نیز برمی آید روزه میان یهود و نصارا بوده است.اقوام و ملل دیر هنگام روبرو شدن با غم و اندوه؛روزه گرفته اند چنان که در قاموس کتاب مقدس آمده است:روزه در تمام اوقات میان هر طایفه و هر ملت و مذهب در موقع ورود اندوه و زحمت غیر مترقبه معمول بوده است.
از تورات بر می آید که موسی علیه السلام چهل روز روزه داشت چنان که میخوانیم هنگام برآمدنم به کوه که لوح های سنگی یعنی لوح های عهدی که خداوند با شما بست؛بگیرم.آن گاه در کوه چهل روز و چهل شب ماندم.نه نان خوردم نه آب نوشیدم.
10_مرحوم علامه طباطبایی میفرماید:عبادت بودن روزه امری است که فطرت انسانی به آن پی میبرد و از طوایفی که پیرو ادیان آسمانی هم نبوده اند مثل مصر و یونان و روم قدیم نیز نقل شده است و بت پرستان هند نیز به روزه معتقد بوده و اکنون طبق عقاید خود روزه میگیرند.
پی نوشت ها:
1_مجمع البحرین ج2ص223واژه رمضان
2_بحار الانوار ج 8 ص 306
3_مفردات راغب؛واژه رمضان
4_بقره 2 آیه ص185
5_مجمع البحرین ج2ص223واژه رمضان
6_مستدرک الوسائل ج7ص487و546
7_محمدابراهیم آیتی؛تاریخ اسلام ص298
8_بقره 2آیه 183تا185
9_همان
10_تفسیر نمونه ج1ص633 به نقل از قاموس کتاب مقدس ص28تورات سفر تثنیه فصل9شماره9
11_تفسیر المیزان ج2ص7
مصداق آروغ روشنفکری جوانان ما!!!!
چهارشنبه 96/03/03
این داستان نظر شما را درباره انتخابات عوض میکند
حاکمی؛کشوری را اشغال کرد.به وزیر خود گفت قوانینی تنظیم کن تا پدر این ملتو در بیاریم!!
فردای آن روز وزیر نزد شاه آمد و قوانین را خواند:
1_مالیات سه برابر مالیات فعلی
2_حقوق ربع عرف بقیه کشورها
3_شاه صاحب جان و مال همه مردم است
4_آروغ زدن ممنوع!!!
شاه گفت:بند چهارم چه معنی دارد؟
وزیر:بند چهارم سوپاپ اطمینان است بعدا متوجه معنی آن خواهید شد!!
وزرا قوانین را اعلام کردند.ملت گفتند: این که جان و مال ما از آن شاه باشد توجیه دارد چون ایشان صاحب قدرت است ولی یعنی چه نتوانیم آروغ بزنیم؟؟؟
مردم برای اینکه از امر شاه نافرمانی کرده باشند در کوچه و پس کوچه آروغ میزدند و میگریختند.جلسات شبانه آروغ برگزار میکردند و هرگاه آروغ میزدند احساس میکردند که کار سیاسی انجام میدهند.
ماموران هم مدام در حال دستگیری افراد آروغ زن بودند
و گاهی به منازل و رستورانها یورش میبردند و آروغ زن ها را دستگیر میکردند.!
روزی شاه به وزیر گفت:الان معنی سوپاپ اطمینانی که گفتی را میفهمم چون باعث شده هیچکس به 3قانون اول توجهی نکند.!!!
این داستان آروغ زدن حکایت شعار آزادی ای است که بعضی دولت ها برای جوانان گذاشته اند.
یعنی شما مشغول آزادی باشید و ما مشغول اختلاس…
یعنی شما مشغول آزادی باشید و ما مشغول رانت بازی…
شما مشغول آزادی باشید و ما مشغول جمع کردن ثروت…
این مطلب استثناء است
چون فوق العاده مصداق آروغ روشنفکری جوانان ماست…
واقع بینانه مشکل امروز کشور عزیز ما چیست؟!!…
امداد الهی
چهارشنبه 96/03/03
دل بسپار
به آتشی که نمیسوزاند “ابراهیم” را
و دریایی که غرق نمیکند “موسی” را
نهنگی که نمیخورد “یونس” را
کودکی که مادرش او را
به دست موج های “نیل” میسپارد
تا برسد به خانه تشنه به خونش
دیگری را برادرانش به چاه می اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر در می آورد
آیا هنوز هم نیاموختی؟؟!
که اگر همه عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهد؛"نمیتوانند”
پس به تدبیرش اعتماد کن
به حکمتش دل بسپار
به او توکل کن و به سمت او قدمی بردار
تا ده قدم آمدنش به سوی خود را به تماشا بنشینی!!
برکت و عظمت ولایت امیر المومنین علی (علیه السلام )
شنبه 95/12/07
آیت الله بهجت می گوید:« روزی آقا در ارتباط با ولایت و عظمت حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: در نجف یا کاظمین یکی از آقایان قریب 10 یا 15 نفر از اهل علم را برای ناهار دعوت کرده بود ولی فرستاده آقا اشتباهاً طلاب یک مدرسه را که قریب 60-70 نفر بودند دعوت کرده بود. وقتی میهمانان آمده بودند وی دیده بود گذشته از این که جا برای نشستن آنها کم است غذا نیز خیلی اندک است، بی درنگ به ذهنش خطور کرد که آیت الله حاج شیخ فتحعلی کاظمینی را از جریان با خبر سازد.
وقتی خبر به آقا رسیده بود فرموده بود: دست به کار نشوند تا من بیایم. تا اینکه ایشان تشریف می آورد و می فرماید: یک پارچه سفید آب ندیده برایم بیاورید. و ظرف برنج را وارسی کرد و سرپوش را برداشته و آن پارچه را به جای سرپوش می گذارد و می فرماید: حال ظرفها را به من بدهید، من غذا می ریزم و شما تقسیم کنید، و مکرر می فرموده است:« ها علیّ (ع) خیر البشر، و من أبی فقد کفر: هشدار، که علی علیه السلام بهترین انسانهاست، و هر کس [ولایت او] را نپذیرد[ به خدا ] کفر ورزیده است.
بحار الانوار، ج26، ص306، روایت 66 و 68 »
تا اینکه به شرافت مقام شامخ علی علیه السلام تمام میهمانان را از آن دیگ غذا داده بود و هنوز طعام دیگ به آخر نرسیده بود ».
یکی دیگر از شاگردان (آقای تهرانی) این قضیه را نقل میکرد:« آن گونه که به یاد دارم حضرت استاد این قضیه را مکرر به این صورت نقل می فرمودند که مرحوم حاج میرزا حسین نوری(ره)، صاحب کتاب «مستدرک الوسائل» در سامراء به شخصی فرموده بودند که برای شب پنجشنبه و جمعه صد نفر را دعوت کن، ولی شخص قاصد صد نفر را برای شب پنجشنبه دعوت کرده بود ( در حالی که منظور حاجی نوری(ره) این بود که پنجاه نفر برای شب پنجشنبه، و پنجاه نفر برای شب جمعه دعوت کند، و برای شب پنجشنبه غذای پنجاه نفر را تدارک دیده بود. )
وقتی حاجی از جریان باخبر می شود می فرماید: سریعاً آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی (ره) را که در سامراء اقامت داشته است، خبر کنید. مرحوم آخوند به محض اطلاع از قضیه می فرماید: غذا را نکشید تا من بیایم. وقتی تشریف می آورند می فرماید: یک پارچه آب ندیده بیاورید، پارچه را می آورند و ایشان آن را روی ظرف غذا قرار می دهد و سه بار دست خود را روی پارچه می کشند و در هر بار می فرمایند: « ها علی(ع) خیر البشر، من أبی فقد کفر» و بعد می فرمایند: حالا غذا را بکشید، غذا را می کشند و تمام مهیمانها را غذا می دهند. »
خدااستاد ما را رحمت کند !!!
سه شنبه 95/12/03
خدا بعضی از استاد ها را خیر بدهد؛ یعنی خدا همه ی استاد ها را خیر بدهد اما بعضی هایشان هستند که انگار با همه ی وجود دلشان می خواهد چیزی را یاد دانشجوهایشان بدهند؛ هرچند حواس خیلی ها سر کلاس نیست؛ هرچند از “خسته نباشید” ها ی نیمه ی کلاس پی به بی انگیزگی عده ای می برند؛ هرچند بعضی نه خودکاری دارند و نه محض رضای خدا کاغذ باطله ای؛ ولی با وجود چنین شرایطی، بعضی از استادها، همه ی آرزویشان این است که یک نکته ی مهمی را یاد دانشجوهایشان بدهند؛ نکته ی مهمی که بالاخره یک روز به کارشان بیاید هرچند سر کلاس با هزار و یک بهانه، بی تفاوت از کنار آن نکته ی مهم گذشته باشند.
خدا توفیق شاگردی یکی از این دست استاد ها را به من داد. هر جا که هست خدا نگهدارش باشد. شاید درسی که می داد به نکته ای که امروز پس از چند سال یاد من افتاده هیچ ربطی نداشت ولی هرچه فکر می کنم، به جز همین نکته، یادم نمی آید که چه چیز دیگری از او آموختم؛ فقط یادم هست که درسش درس آسانی نبود؛ و شاید البته، بقیه ی آموخته هایم را هم در آینده و به مناسبت های مختلف دیگری به یاد بیاورم؛ تا خدا چه بخواهد.
یادم نیست که استادمان به چه دلیل این واقعه را برای ما تعریف کرد؛ البته شاید بعضی قبلا آن را شنیده بودند اما به گوش من یکی که آشنا نبود. استادمان این طور تعریف کرد:
“زمان رسول الله(ص) فردی بود از سران مشرکین؛ آزار و اذیت های او به قدری بود که بعد از فتح مکه که عفو عمومی شامل همه شد؛ این یک نفر، یکی از آن هایی بود که از این قاعده مستثنی شد. پیامبرفرمود که حتی اگر به پرده های کعبه هم آویزان شود، باز هم عفو شاملش نمی شود. این آدم ناحسابی همین که دید مکه به دست مسلمانان فتح شد، پا به فرار گذاشت. وسط های فرار بود که عثمان خود را به او رساند؛ گفت :"بیا که من وساطتت کنم، امروز روز گذشت است، پیامبر همه را بخشیده.” خلاصه عثمان او را بر گرداند؛ پیامبر در مسجد نشسته بود، در میان جمعی از اصحاب. عثمان و آن فرد وارد شدند؛ عثمان میانجی گری کرد و از پیامبر خواست که آن فرد را عفو کند. پیامبر قبول نکرد. عثمان اصرار کرد؛ یک عالمه اصرار کرد. همه منتظر بودند تا ببینند پیامبر چه می کند. و رسول الله (ص) سکوت کرد؛ یک سکوت طولانی، آن قدر طولانی که همه از این همه سکوت تعجب کردند. بعد پیامبر شاید با اشاره ی دست به آن دو گفت که بروند؛ یعنی باشد، عفو شامل او هم بشود.
بعد از رفتن آن دو، اصحاب از پیامبر پرسیدند:"یا رسول الله شما که عفو کردید؛ چه شد که قبلش این همه سکوت کردید؟” و پیامبر رو به آن ها کرد و گفت:” منتظر بودم یکی از شما، حکم خدا را در مورد او اجرا کند"”
تمام. جزئیات دقیقش را یادم نیست ولی پیدا کردنش کار سختی هم نیست. آن موقع استادمان نام آن فرد را هم گفت، من یادم نمانده بود؛ همین چند روز پیش گشتم و نامش را پیدا کردم؛ عبدالله بن سعد عبدالله.
خُب پیامبر صبر می کند؛ همه ی پیامبر ها صبر می کنند؛ امامان هم صبر می کنند؛ و نائبان آن ها هم به تبعیت از آن ها صبر می کنند. صبر می کنند تا معلوم شود که مردم چه می خواهند، برای خودشان؛ یعنی برای خود مردم معلوم شود که با خودشان چند چندند. تا مردم خودشان تصمیم بگیرندکه دستشان را به دست که می سپارند. همه سکوت کردند، یک نفر میانجی گری کرد، پیامبر صبر کرد و انگار مردم با یک غریبه دست دادند، تمام؛ عبدالله بن سعد عبدالله.
بعدها خواندم که همین فرد؛ در زمان خلیفه ی سوم، شد حاکم مصر. مردم از بی عدالتی هایش به عثمان شکایت کردند، او سر دسته ی شاکی ها را پیدا کرد و کشت و اوضاع را ازقبل هم بر مردم تنگ تر کرد. خُب مردم همین را می خواستند. اگر هم آن زمان نمی دانستند، بعد ها فهمیدند، فهمیدند که گاهی تاوان حواس پرتی سنگین است؛ مردم فهمیدند که باید زودتر از این ها می فهمیدند. اگر کسی بی موقع و بی جا؛ مثلا وسط یک جاده؛ آن هم بعد از یک پیج بخوابد خوب معلوم است که چه می شود. معلوم است که باید پای لرز بعد از خوردن خربزه بنشیند.
حالا چرا بعد از این همه مدت از استادی که سال ها بود فراموشش کرده بودم؛ چنین خاطره ای به یادم آمد را نمی دانم؛ فقط می دانم که گاهی دوروبر ما اتفاقاتی می افتد که به واسطه ی آن مغز آدمی می گردد و همه ی آن چه را که ممکن است با شرایط فعلی جور در بیاید، از لابلای قفسه های خاک گرفته ی ذهن پیدا می کند؛ پیدا می کند و مرور می کند، مرور می کند و فکر می کند؛ فکر می کند که گاهی اشتباهات آدم ها چه مانع دست و پاگیری ست؛ گاهی حواس پرتی آدم ها یک سد بزرگ می شود؛ سد بزرگی که راه همه ی نعمت ها را می بندد؛ اشتباهاتی که فضا را مه آلود می کند؛ فضای مه آلودی که در آن، همه هم را گم می کنند.خُب اگر یکی از اصحاب،آن روز در فاصله ی سکوت پیامبر تصمیم درستی می گرفت کار به جاهای باریک نمی کشید، ولی خواب آلودگی اصحاب، کار میدهد دست یک تاریخ. کاش که روز امتحان کسی چنین روزی نباشد؛ روزی که مجبور است تشخیص بدهد که در مدت سکوت پیامبر؛ یا امام و یا نائبش چه وظیفه ای دارد.
خلاصه استاد ما هر جا ی این کره ی خاکی که هست، خدا حافظ و نگه دارش باشد. به نظر مرد خوبی می آمد؛ مرد خوبی که استاد شد و استادی که آرزوهای بزرگی داشت. آرزو داشت که حرف هایش به درد دانشجوهایش بخورد؛ حتی به درد آن ها که در نیمه های کلاس با یک “خسته نباشید” بی هنگام، کلاس را به همهمه می کشانند؛ حتی آن ها که از اول تا آخر کلاس را چُرت می زنند و یا حتی آن ها که نه خودکاری دارند و نه محض رضای خدا کاغذ باطله ای.
خدا حافظ و نگه دار همه ی ما باشد؛ هم استاد ما که حرف های خوبی می زد و هم ما که حرف های خوبی در خاطره داریم.
منبع : مصاف
یوگا !!!
چهارشنبه 95/11/27
در این یادداشت به جمعبندی نکاتی در مورد یوگا میپردازیم:
1. علیرغم ادّعای برخی افراد که یوگا را صرفاً یک ورزش میدانند، با تأملّی اجمالی در عباراتی که از سوی بزرگان یوگا بیان شده و همچنین با در نظر گرفتن عقایدی که از سوی مروّجین این عرفان منتشر میگردد، میتوان دریافت که یوگا را باید جزو آن دسته از عرفانهایی دانست که گرایش به آن در قرون اخیر رشد چشمگیری داشته است.
2. علّت معرّفی کردن یوگا به عنوان یک ورزش از سوی مروّجین این عرفان آن است که ایشان در صدد هستند تا با توجّه به «جایگاه ورزش در میان جوانان»، «آرامشی که همگان به دنبال آن هستند»، «واکنش عموم افراد جامعه نسبت به عرفانهای نوظهور» و «تلاش در جهت کسب ثروت از طریق یوگا»، تمامی اشخاص جامعه به خصوص جوانان را به شرکت در جلسات خود علاقهمند ساخته و بدین ترتیب موجبات گرایش ایشان به افکار و عقاید خود را در پوشش ورزش بودن یوگا فراهم آوَرَند.
3. یوگا در لغت به معنای «پیوستن، مهار کردن، تمرکز بر یک نقطه و مراقبه» بوده و در فرهنگ هند برای هر شیوه زاهدانهای بکار میرود که موجب جدایی فرد از دنیا میشود. یوگا در اصطلاح «آیینی است که به توقّف نوسانهای روان منجر میشود».
4. هدف یوگا به جای «رشد حالات آگاهی» و «کمک به فّعالیتهای ذهنی و فکری انسان»، ممانعت از بروز چنین حالاتی به وسیله ارتقای «قناعت ماندگار درونی» و «قرار دادن ذهن در یک حالت خلأ و خلسه» است. بنابراین، یوگا به دنبال ارتباط و پیوند با خدا نیست؛ بلکه به دنبال پایان بخشیدن و متوقّف ساختن تمامی فعّالیتها و شناختهای ذهنی است.
5. تاریخ پیدایش یوگا به قرنها پیش از ظهور حضرت مسیح (ع) باز میگردد. لکن آیین، عقاید و آداب مربوط به یوگا نخستین بار توسّط فردی به نام «پاتانجلی» در کتاب «یوگا سوتره» جمعآوری و تدوین شد. همین مسئله باعث شد که برخی، پاتانجلی را ابداع کننده این عرفان بدانند؛ لکن حقیقت آن است که وی تنها مطالب موجود پیرامون این عرفان را جمعآوری و به شیوه مناسبی مدوّن کرده است.
6. یوگا جلوه عملی طرز تفکّر به اصطلاح فلسفی «سانکهیه» بوده و تنها تفاوت این دو، در آن است که عرفان یوگا برخلاف سانکهیه، خدایی به نام «ایشوارا» را باور دارد. پاتانجلی (تدوین کننده یوگا) سعی کرد تا با ارائه یک خداشناسی صوری، خود را در تقابل با جامعه مؤمنان و خداگرایان هندی و عموم مردم قرار ندهد و بدین ترتیب، به مقبولیّتی همگانی دست پیدا کند. از همین رو میتوان گفت «ایمان به خدا» در یوگا، امری بود که پاتانجلی اعتقادی بدان نداشته و صرفاً به منظور فریب عوام و جلوگیری از مبارزات احتمالی با عقاید خود، آن را در میان اعتقادات یوگا قرار داد. پاتانجلی همچنین از اصطلاح ایشورا یا همان ارتباط خدای متشخّص به عنوان بهترین و لطیفترین مراقبه در مراتب بالای سمادهی استفاده کرد. جالب آنکه پاتانجلی در عین اعتقاد به خدا عقیده به تناسخ نیز معتقد بود و رنج جهانی را نیز بر طبق سنّت هندی پذیرفت. وی هدف سلوک یوگایی را تمرکز و مراقبه معرّفی کرد و اعلام داشت تمامی تعالیم و دستورات این آیین، روشی در جهت دستیابی به تمرکز است نه رسیدن به خدا.
7. یوگا دارای اقسام مختلفی است. آنچه که در حال حاضر به عنوان یوگا در میان افراد رواج دارد، راجا یوگا یا همان یوگای مراقبه است که درصدد کنترل و مهار ذهن برای رسیدن به حالت آرامش است.
8. شیوا یکی از الهههای هندو است که بنابر عقاید این دین، به صورت بیگانهای تاریک و دیوسان ظاهر شده و با تمامی دیگر خدایان و همچنین با انسانها در تضاد و دشمنی است. در بسیاری از آثار هندو و همچنین در کتبی چون انجیل شیطانی از شیوا ذیل عنوان الهههای شیطانی یاد شده است.
9. یکی از بزرگان یوگا، راما کریشنا است که در یک خانواده فقیر برهمن به دنیا آمد و در دوران کودکی و نوجوانی خود چندان به تحصیل نپرداخت. وی به دلیل مشکلات مالی خانواده خود مجبور به حضور در معبد کالی (همسر یا دختر شیوا) شد و در جریان همین حضور، جذب این معبد گردیده و پس از مدتّی، موفّق به قرار گرفتن در مقام «روحانی مذهبی معبد کالی» و «فرزند کالی» گردید. در عکسهای مختلفی که از راما کریشنا گرفته شده است، او در حال نشان دادن علامت دست شاخدار بوده و در صدد است تا به صراحت شیطان پرست بودن خود را ابراز کند.
10. از دیگر بزرگان یوگا، سوامی ویوکاناندا شاگرد ارشد راما کریشنا است. وی از هشت سالگی تحصیل را آغاز کرد و در این میان، با تاریخ اروپا و عقاید فیلسوفان غربی و عقاید مسیحیّت آشنا گردید. وی در هجده سالگی با راما کریشنا آشنا شد و در بیست و یک سالگی به عضویت لُژ فراماسونری درآمد. مرگ پدر سوامی و فقر خانواده وی موجب شد که سوامی مجبور شود ارتباط بیشتری با راما کریشنا برقرار کند. سوامی در اواخر عمر ارتباط بسیار نزدیکی با استاد خود دات و این ارتباط موجب شد که پس از مرگ راما، سوامی جایگزین آن گردد. سوامی نیز همچون استاد خود ارادت بسیاری به شیوا و کالی داشت و همواره این دو الهه شیطانی را مورد تقدیس و پرستش قرار میداد. از همین رو، او نیز همچون استادش بیشتر میتوان یک شیطان پرست دانست تا یک خداپرست. وی از سال 1893 میلادی مسافرتهای خود به منظور ترویج افکار و عقایدش را آغاز کرد و توانست افراد زیادی را در اروپا و امریکا گرد خود جمع کند.
11. افکار و عقایدی که از سوی سوامی ویوکاناندا منتشر میشد آمیختهای از «عقاید هندو»، «عقاید و ریاضتهای یوگا»، «عقاید فیلسوفان غربی» و «برخی از عقاید مسیحیّت» بود. علّت مورد استقبال قرار گرفتن این عقاید از سوی مردمان اروپا و امریکا آن بود که سوامی در زمانیکه تمام بشریّت پس از یک دوران دوری از دین، تشنه دریافت مسائل معنوی و کسب آرامش بود، این عقاید را که با پیشینه ذهنی مردم از دین مطابقت داشت، به ایشان عرضه کرد. البتّه در این میان، نباید نقش کلیدی رسانههای غربی را که پس از سخنرانی وی در پارلمان ادیان شیکاگو، به شدّت از او تمجید و حمایت کردند، فراموش کرد.
نویسنده : محمدحسن نجاری
شهادت بانوی دو عالم - سلام الله علیها - تسلیت باد !
سه شنبه 95/11/26
بعد از رحلت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ خلفای اسلامی همواره از نقل احادیث پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ذکر سیره و شیوه زندگانی حضرت و صحابه وفادار او استقبال نکردند و در این میان کسانی که برخلاف وصیت نبوی حاکم شدند، از مخالفین عمده این نقلها بودند. چرا که از جایگاه پایین خود خصوصاً در دوره پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ باخبر بودند و از سوی دیگر از شأن بالای صحابه مقرب حضرت آگاهی داشتند. لذا نقل احادیث و سیره آنها را خطری برای خود تلقی میکردند. برخی حتی به همین مقدار بسنده نمیکردند، بلکه در کنار منع نقل احادیث و سیرة بزرگان نقلهایی آمیخته با دروغ به آنها نسبت میدادند و در وقایع تاریخی دخل و تصرف و تحریف مینمودند و در این میان اختلافات قبیلگی، دستهبندیهای سیاسی و فرقهای و جناح بازیها خود از عوامل تحریف بود. چنانچه هشام بن عبدالملک برای اعمش که گرایش شیعی داشت نوشت: برای من فضایل عثمان و زشتی علی را بنویس، اعمش در پاسخ او نوشت: اگر تمام مناقب اهل زمین برای عثمان باشد زشتیهای آن برای علی برای تو نفع و ضرری ندارد. از نکات مهم که در جای خود از مهمترین علل تحریف تاریخ است، اعتقاد مورخین اسلامی به «عدالت صحابه» است چرا که اینان با چنین اعتقادی در نقل اخباری که عدالت صحابه را خدشهدار مینمود، دچار تردید شده و به تحریف آن میپرداختند. از سوی دیگر مورخین شیعی نیز در نقل وقایع و رویدادهای مهم اسلامی با توجه به وجود دولتهای سنی مذهب با مشکلات فراوانی مواجه بودند. یکی از اصلیترین و به عبارت صحیحتر مهمترین کتاب شیعی که به نقل وقایع و حوادث دوره خلفای راشدین پرداخته است کتاب سلیم بن قیس هلالی است که از سوی ائمه طاهرین ـ علیهم السّلام ـ نیز بسیار مورد تأییدبود. ولی این کتاب ارزشمند نیز در جریان حوادث تاریخ مفقود گردیده و آنچه اکنون با این عنوان در دسترس عموم است، از نظر عدهای از محققین دارای اعتبار نیست. پس در واقع علمای شیعی یا در اثر فضای رعب و وحشتی که از سوی حکام سنی مذهب حاکم بود قادر به نقل همه تاریخ و واقعیتهای آن نبودند و یا هم اگر کسی چون سلیم بن قیس به نقل همه حوادث میپرداخت در واقع با دسیسههای همان حکام حاصل زحماتش معدوم میشود. حقیقتطلبان از حقایق تاریخ بدور ماندند. با وجود همه این مشکلات و توطئهها یافتن بعضی از حوادث از لابهلای برگههای تاریخ اگر چه بسیار صعب و مشکل است ولی دور از دسترس نیست، یکی از همین وقایع به آتش کشیدن درب خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ و شکستن درب و آسیب رساندن به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ میباشد. برای پرداختن به منابع معتبر که در بردارنده این رویداد هستند بهتر دیده شد که این حادثه را از منابع معتبری که در دسترس است نقل نماییم:
پس از آنکه عدهای از صحابه مهاجر و انصار در سقیفه با ابوبکر بیعت نمودند، فردای آن روز نیز ابوبکر جهت گرفتن بیعت عمومی در مسجد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ حاضر شد، در این میان علی ـ علیه السّلام ـ و بنیهاشم و شماری از یاران حضرت ـ علیه السّلام ـ به دور از این کشمکشها در منزل پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سوگ از دست رفتن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ گردهم آمده بودند و درصدد تجهیز و کفن و دفن حضرت بودند. ابوبکر پس از بیعت عمومی کسی را جهت فراخواندن حضرت علی ـ علیه السّلام ـ به مسجد و شرکت در بیعت عمومی فرستاد. البته در این میان اختلافاتی در زمان و تاریخ چنین امری وجود دارد. ابن قتیبه آورده است که: ابوبکر چون دوبار قنفذ را به خانه علی ـ علیه السّلام ـ فرستاد و علی ـ علیه السّلام ـ جواب منفی داد. ابوبکر عمر را به همراه چند نفر به طرف خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ فرستاد. بعضی عثمان، خالد بن ولید، مغیرة بن شعبه، ابوعبیده جراح و حتی خود ابوبکر را از همراهان عمر نام بردهاند. همچنین از قنفذ نیز در این جمع یاد شده است.
ابوبکر در زمان فرستادن عمر به او گفت: اگراطاعت نکردند (و از خانه جهت بیعت بیرون نیامدند) آنان را بکش.
ابیالفداء درکتابش می نویسد: ابوبکر عمر بن خطاب را به سوی علی و همراهان او فرستاد آنها را از منزل فاطمه ـ سلام الله علیها ـ بیرون آورد و به عمر گفت: اگر ابا کردند آنان را بکش. پس عمر با مقداری آتش به سوی آنان رفت تا خانه را به آتش بکشد. وقتی عمر به خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ رسید بانگ برآورد و اهل خانه را برای بیعت فراخواند و تهدید نمود که خانه را به آتش خواهد کشید. مردم گفتند که فاطمه درون خانه است. عمر گفت: باشد.فاطمه ـ سلام الله علیها ـ که صدای عمر را شنید جلو آمدو به روایتی از پشت درب با عمر به گفتگو پرداخت و فرمود: آیا می÷واهی خانه مرا به آتش بکشی؟ عمر گفت: آری.در اثر گفتگوهایی که بین فاطمه ـ سلام الله علیها ـ و عمر رد و بدل شد و نالههای حضرت ـ سلام الله علیها ـ مردم بسیاری ناظر به این حادثه متفرق شدند و عمر با عدهای باقی ماند. این قسمت واقعه را اکثر منابع سنی و شیعه نقل کردهاند .اختلاف گزارشها پس از این صحنه شروع میشود. گروهی براین باورند: زبیر و علی ـ علیه السّلام ـ با شمشیر خارج شدند آنان را گرفتند و کشان کشان به مسجد بردند. بعضی نیز قائلند که با تهدید عمر همه همراهان علی ـ علیه السّلام ـ از منزل بیرون آمدند و بیعت کردند به جز علی ـ علیه السّلام ـ بلکه ابوبکر چون استدلالهای حضرت ـ علیه السّلام ـ را شنید گفت: اگر بیعت نمیکنی ترا مجبور به آن نخواهم کرد. امّا اینکه عمر درب خانه را به آتش کشیده است در این مورد گزاره هایی از سنی و شیعه وجود دارد که مؤید حجوم و آتش زدن میباشند. این اخبار را در ادامه آوردهاند که عمر درب نیم سوخته را با لگد خود باز نمود و چون فاطمه ـ سلام الله علیها ـ در پشت درب قرار داشت در اثر شدت ضربه نوزادی را که حامله بود سقط نمود.
همچنین عمر با تازیانه قنفذ ضربة سخنی به بازوی حضرت ـ سلام الله علیها ـ نواخت که در اثر آن تورمی در دستان حضرت پدیدار شد و چون عمر همچنان مقاومت زهرا ـ سلام الله علیها ـ را دید سیلی محکمی به صورت حضرت نواخت که گوشواره از گوشش خارج شد، پس از آن عمر علی ـ علیه السّلام ـ را با حالتی زشت و توهینآمیز به مسجد برد.در این میان آنچه از روایات اهل سنّت قابل توجه است این میباشد که اینان راویان اخبار آتش زدن درب خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ و سقط جنین را دروغگو و رافضی میخوانند. به طور مثال عسقلانی در لسان المیزان ضمن آوردن خبر سقط جنین از زبان احمد بن محمد سرّی بن یحیی بن ابی دارم او را رافضی و دروغگو میخواند و یا ذهبی در میزان الاعتدال و شهرستانی نیز وقتی چنین خبری را از ابراهیم بن سیار معروف به نظّام معتزلی نقل میکند او را به رفضه و کذب متهم مینماید و همچنین است حال صفدی و نظر او در مورد نظّام.
در هر صورت بحث آتش زدن درب خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ و ضرب و شتم آن حضرت که منجر به سقط جنین شد، حادثهای نیست که براحتی بتوان از کنار آن گذشت و توقع داشت که به حدّ وفور در منابع شیعه و سنی به چشم بخورد. در پایان کلام را با گفتاری از ابوبکر و مسعودی ختم میکنیم: در منابع تاریخی اهل سنّت آمده است که ابوبکر در زمان احتضار گفت: بر چیزی از دنیا تأسف نمیخورم مگر بر سه کاری که انجام دادم و دوست داشتم که انجام ندهم.. امّا سه کاری که انجام دادم و ای کاش نمیکردم: از خانه فاطمه تفتیش نمیکردم اگر چه حتی به جهت جنگ بر روی من بسته میشد و… مسعودی ضمن نقل این گفتار میگوید: و در این باب صحبتهای زیادی نمود.که از این صحبتها ابوبکر در کتب اهل تسنن چیزی به دست نمیآید.ازگزارشهای مختلف می توان دریافت که اهل بیت پس ازپیامبر توسط مردم مورد ظلم واقع شدند اول ازهمه حضرت زهرا وامیر مومنان بودند.
باغ بهاری
یکشنبه 95/11/17
اینروزها باغمان بهاریست.
بهار که می آید رنگ و بویش دنیایمان را زیبا میکند.
آری !! بهار است
بهاری که هر لحظه اش با پرپر شدن گلهای عشق و ایثار به وجود آمده و ماندنش با حس قدرشناسی گل های نو شکفته ی باغ زندگی.
باغ بهاری شده ی ما ، هر لحظه مورد هجوم آفتهای
بیرونی قرار میگیرد اما ؛
اما ؛ گل های این باغ بیدارند
حتی در سرما !!!
منبع : یاس نبوی
مقدمت گرامی باد
شنبه 95/11/16
بیا بیا که شمیم بهار میآید
***
دل رمیده ما را قرار میآید
***
سر از افق بدرآورد صبح آزادی
***
سرود فتح و ظفر زین دیار میآید
***
بیا که شد سپری دوره تباهیها
***
زمان سروری و اقتدار میآید
***
گریخت ظالم و برچیده شد بساط ستم
***
نهال حق و عدالت به بار میآید
***
بیا که گر رود اهریمن از وطن بیرون
***
فرشته از طرف کردگار میآید
***
خوش آمدی به وطن مقدمت گرامیباد
***
صدای هلهله از هر گذار میآید
پانزده توصیه حاج آقا دولابی
شنبه 95/11/16
1. هر وقت در زندگیات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.
2.زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.
3.اگر غلام خانهزادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.
4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.
5.موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.
6.اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.
7.تربت، دفع بلا میکند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت میشود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور میکند.
8.هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصهدار که میشوید، گویا بدنتان چین میخورد و استغفار که میکنید، این چین ها باز می شود.
9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.
10.با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.
11.خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.
12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.
13.ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دههی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله
14.دل های مؤمنین که به هم وصل میشود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است…شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند.”
15.هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در “الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه “الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.
منبع: سایت مشرق نیوز
خیار خصال النساء ، شرار خصال الرجال !!!
شنبه 95/11/16
حوزه علمیه الزهرا (سلام الله علیها ) کازرون امروز میزبان حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای وزیری ـ مبلّغ بین المللی و دعوت شده از قم ـ بود.
در این جلسه استاد وزیری حدیث گوهربار امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) را که فرمود :
(خیار خصال النساء ، شرار خصال الرجال : الزهو و الجبن و البخل.)
(بهترین ویژگی های زنان ، بدترین ویژگی های مردان است: تکبر و ترس و بخیل بودن. )
برای طلاب بیان نمودند و در ذیل تفسیر این حدیث که از کلمات قصار نهج البلاغه است نکاتی همچون :
1-دلایل لزوم تکبر زنان در مقابل مردان
2-حجاب ، مانعی در برابر دسترسی دشمنان
3-ترس زنان از مردان بی ایمان
4-بخیل بودن خانمها و قناعت برای همسرشان
5-ناپسند بودن این صفتها برای مردان و …
را خاطرنشان کردند.ایشان در ادامه به بررسی برخی از آداب و آفات طلبگی برای طلاب جدید الورود پرداختند.
نویسنده : یاس نبوی
شرمنده می کند فرزند را، دعای خیر مادر در کنج خانه ی سالمندان...
چهارشنبه 95/10/29
بزن بر پاي مــــــــــــــادر بوسه از شو / كه خاك پــــــاي او رشك جنان است
گرچه در عالم پد ر دارد مقامي ارجمند / ليكن افزون ازپدر قدر ومقام مادر است
مادر دانا كند فرزند دانــــــــا تربيت / هركه برهرجا رسدازاهتمام مادر است
اگر چیزی را در راه او انفاق کنیم، عوضش را می دهد
یکشنبه 95/10/19
یادت باشد خدا که کمال محبت است فرمود:« اگر چیزی را در راه او انفاق کنیم، عوضش را می دهد و جای آن را پر می کند.» او بهترین روزی دهندگان است.
ادب در کلام رهبری
یکشنبه 95/10/05
محبّت شدید به همسر
چهارشنبه 95/10/01
حضرت زهرا(سلام الله علیها) به امیرالمؤمنان(علیه السلام)بسیار علاقه مند بود؛ به حدی که خود را فدایی وی می دانست و با تعبیر «روحی لِروحِکَ الفِداء و نَفسِکَ الوقاء» از او یاد می کرد. حتی در بستر بیماری و در واپسین ساعات عمرش به فکر علی(علیه السلام) و رنجهای او بود و بر مظلومیّت آن حضرت می گریست. نهج الحیات/ صفحه 147/حدیث74
سبک شمردن نماز
سه شنبه 95/09/30
حضرت زهرا(سلام الله علیها) از پدرش رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نقل می کند که هر کس نماز را سبک شمارد، در دنیا و در قبر و برزخ و در قیامت، به پانزده بلا گرفتارمی شود از قبیل:
1- برکت از عمر و مال او برداشته می شود.
2- نورانیت صالحان را از دست می دهد و کارهایش بی پاداش می ماند.
3- نه دعایش مستجاب می شود و نه مشمول دعای خوبان می شود.
4- لحظه مرگ با عطش و گرسنگی و ذلیلانه می میرد.
5- انواع فشارها و بلاها در قبر و برزخ نصیبش می شود.
6- در قیامت حساب و عذاب سخت داشته و از لطف خداوند محروم است… بحار الانوار، جلد83، صفحه21